بيسته بيسته ...
بشنو از من چون حكايت مي كنم ........................... از دبيرستان شكايت مي كنم
من پر از حرفم وليكن گوش كو ؟............................ يك عدد تلميذ بازيگوش كو ؟
دور و اطرافم پر از پر خوان شده.......................... نمره واجب تر ز روح و جان شده
هر كسي كاو دور ماند از درس خويش................. عاقبت ميرد ز هول و ترس خويش
من براي هر گروهي فك زدم................................. يا كتاب و دفتري را تك زدم
اين همه درس و كتاب و اوستاد.......................... عاقبت هم مي دهد ما را به باد
آه اي تلميذ خوب و هوشمند.............................. جو نگيرد عقل و هوشت را به بند
توي آن سر جاي مُخ ، گچ ريختي............................. نام پر خوان را به خود آويختي
اي فغان از اين همه تست و كتاب ....................... اين دل پر درد من گشته كباب
من دلم مي خواست اينجا گل كنم ....................... بشكفم ، چه چه چو يك بلبل كنم
امتحان و امتحان و امتحان ..................................... ايزد منان برس بر دادمان
هر چه تاريخ و معارف خوانده ام........................... اخر سر توي تستش مانده ام